آقا جان تسلیتم را بپذیرید،هر چند هرگز لیاقت نشستن پای درس استاد شاملم نشد،اما ازآنچه حاصل عمرشان بوده می توان به وضوح کامل دید که شما امروز عزا دارید...
از دلشکستگی نائبتان می توان به خیلی چیزها پی برد...
- ۱ نظر
- ۲۹ مهر ۹۳ ، ۲۲:۱۸
آقا جان تسلیتم را بپذیرید،هر چند هرگز لیاقت نشستن پای درس استاد شاملم نشد،اما ازآنچه حاصل عمرشان بوده می توان به وضوح کامل دید که شما امروز عزا دارید...
از دلشکستگی نائبتان می توان به خیلی چیزها پی برد...
سه روز نذر روزه
نذر برای سلامتی طفلان بیمار
روزه ای که حالا با این نذر واجب شده بود...
سه روز گشنگی بر حسن (ع) و حسین (ع) اش
و فاطمه (س) علی (ع)
بودن مسکین ویتیم در مدینه و با خبریشان از بخشندگیتان عجیب نبود
اما اسیر نامسلمان از کجا می دانست که دست خالی از درتان باز نمی گردد؟!
و این را خدا خوب می دانست...
می دانست که جبرئیل امینش را با پیامی از شما راهی قلب "پیام بر" اش کرد تا به همه ی عالم بگوید...
بگوید که این ها
"برترینان زمین و آسمانند"
هَل ءاتی عَلَی الِانسان...
"ضحاک بن عبدلله مشرقی" را که می شناسی؟!
عصر عاشورا از جبهه ی حق گریخت.
بعد از آنکه صبح تا شام را در رکاب امام شمشیر زده بود.
خوف،برادر شک است و شک زاییده ی شرک.
و این هر سه ،خوف و شک و شرک،راهزنان طریق حقند...
که اگر با مرگ انس نگیری،خوف، راهِ تو را خواهد زد و امام را در راه بلا رها خواهی کرد.
شب هر چه در خویش عمیق تر می شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد
و این،سر الاسرار شب زنده داران است.
اگر ناشئه لیل نباشد،رنج عظیم روز را چگونه تاب می آوریم؟
چند روز پیش آخرین "مادر شهید" فامیلمان هم به رحمت خدا رفت.
حواسمان هست...؟
یکی یکی دارند کم می شوند
یکی یکی داریم از دست می دهیم توفیق بودن در هم هواییشان را...
داریم محروم میشویم از برکت وجوشان...دعایشان...
دعاهایی که ورد زبانشان است و انگار می دانند قند توی دلت آب می کنند با این کارشان،سر تا پایت را که نگاه می کنند مدام دعایت می کند...