خواهرش می گفت : هیچوقت قابل مقایسه با برادرهای دیگرم نبود.اهلنماز و روزه بود و اخلاق خوش.
مادرش می گفت دوازده ساله بود و کلاس هفتم که در بمباران تبریز به شهادت رسد.
همیشه می گوییم شهدا انتخاب شده ی خدا هستند،اما گاهی فکر می کردم آنهایی که در بمباران شهرها کشته می شوند شاید فقط اتفاق بوده!فکر می کردم شاید بیشتر از آنکه اسطوره باشند مظلومند.
اما دریغ...دریغ که توفیق خدا هیچوقت اتفاقی نمی شود و من امروز این را با همه ی وجود از حرف های ساده مادر و خواهر شهید "علی سلمان نژاد" احساس کردم.
دلت آتش می گرفت وقتی مادر رزمنده مفقود الاثر" اسد بهشتی" می گفت هر بار که کسی به سوی خانه می دود دلش می لرزد که خبری برایش آورده اند.چقدر چسبید وقتی چند نفری دوره اش کردیم و دعاهایی برایمان کرد که کلی ذوق کرده بودیم.مهمتر از همه عاقبت بخیری...
امروز بعد از مدتها که کلاسهای آموزشی اردوی جهادیمان تمام شده بود دست بچه ها را گرفتیم و به خانه شهدای روستا رفتیم.
چقدر حال دلت خوب می شد وقتی از بزرگی مادران شهدا برای بچه ها می گفتی و آنها ساکت و با تعجب گوش می دادند.
- ۴ نظر
- ۱۱ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۲۶